چرا هنگام مطالعه احساس خواب آلودگی می کنیم؟؟

چرا هنگام مطالعه احساس خواب آلودگی می کنیم؟؟

خوابیدن یک فرایند طبیعی است که در فاصله های زمانی خاص رخ می­دهد و خواب بهترین راه برای استراحت بدن ماست. اما مهم است که واقعیتهایی مانند کجا بخوابیم، چه مدت بخوابیم و چه وقت بخوابیم .... را در نظر بگیریم.
هر روز، ما افراد مختلفی را می­بینیم که در قطار، کلاس درس، کتابخانه و ..... می خوابند.
بعضی ها عادت دارند بعد از غذا خوردن یا در حال رانندگی یا حتی هنگام خواندن بخوابند. دلیل همه اینها ممکن است به نوع غذایی که ما می­خوریم، محیط و سلامتی ما وابسته باشد.
به طور کلی والدین از این که فرزندانشان موقع مطالعه می­خوابند شکایت می­کنند.
این حالت بین همه ما متداول است که هنگام خواندن خمیازه می­کشیم و یا می­خوابیم.
دلایل این مسئله ممکن است:
·        وضعیت و حالتی باشد که ما هنگام خواندن داریم.
·        خواندن در یک زمان نامناسب
·        نوع کتابی که ما می­خوانیم  
دلایل علمی
بیشتر مردم هنگام خواندن یک حالت راحت دارند که از فعالیتهای فیزیکی جلوگیری می­کند. این عامل باعث می­شود که اسید لاکتیک وارد خون و مایع میان سلولی شود و بدن خسته شود.
اسید لاکتیک جذب شیمیایی مقدار زیادی از اکسیژن است، که خیلی سریع نسبت به خون حاوی اکسیژن برای کاهش جریان خون به مغز واکنش نشان می­دهد.
با توجه به کاهش اکسیژن خون، مغز خسته می­شود و ما هنگام خواندن احساس خواب آلودگی می­کنیم. 
 نکاتی برای جلوگیری از خوابیدن هنگام خواندن:
·        سعی کنید هنگام خواندن صاف و درست بنشینید.
·        از خواندن در وضعیت دراز کشیده اجتناب کنید چون مغز باید همزمان دو وظیفه خوابیدن، بیدار ماندن و خواندن را اجرا کند.
·        از ماندن در یک وضعیت ثابت برای طولانی مدت اجتناب کنید زمانی که برای مدت طولانی متنی را می­خوانید یک تاثیر خواب آور ( نیمه هوشیار) روی ذهن دارد.
·        هنگام خواندن، به طور مداوم وضعیت خود را تغییر دهید تا تمرکزتان افزایش یابد.
·        هنگام خواندن، در فاصله های زمانی کوتاه فعالیت فیزیکی داشته باشید.
·        گاهی اوقات با صدای بلند بخوانید.
·        خواندن در زمان مناسب بسیار مهم است.
·        وقتی احساس خواب آلودگی می­کنید موضوعهای جالب بخوانید.
·        فعالیت فیزیکی داشته باشید و اگر ممکن است یک دوش آب سرد بگیرید همه اینها انرژی مغز شما را بالا می­برد
 

قصه ی کودکانه جالب

کتابهای شلخته


قصه کتابهای شلخته,قصه کودکانه,قصه برای کودکان,داستانهای کودکانه,

امروز چند تا کتاب جدید به کتابخانه آوردند تا در قفسه های مخصوص خودشان قرار دهند. اما مثل اینکه این کتابها هنوز کتابخانه ندیده بودند. چه کارهایی می کردند. بلند بلند می خندیدند. همدیگر را هل می دادند. حوصله نداشتند سر جایشان منظم قرار بگیرند. یک دفعه توی قفسه ها دراز می کشیدند و...

خلاصه حسابی آبروریزی درآورده بودند. اعضای کتابخانه از کار این کتابها تعجب کرده بودند. ولی چون همه با ادب و با حوصله بودند چیزی نمی گفتند و فقط چپ چپ به کتابها نگاه می کردند. منتظر بودند تا ببینند مسئول کتابخانه خودش چکار می کند.

مسئول کتابخانه یکی دوبار به کتابهای بی نظم تازه وارد تذکر داد که اینجا کتابخانه است نه پارک! اینجا باید سکوت را رعایت کنید و سرجایتان منظم قرار بگیرید تا کسی بیاید و یکی از شما را انتخاب کند و بخواند.
کتابها با تعجب گفتند " بخواند!"
مسئول گفت: "بله بخواند."کتابها همه با هم بلند بلند شروع به خندیدن کردند و گفتند مگر کسی پیدا می شود که بخواهد مطالب ما را بخواند!
مسئول کتابخانه اخم کرد و سر جایش نشست.
صحبت کردن کتابها آرامتر شد، ولی هنوز هم همدیگر را هل می دادند و هر کدام سعی می کرد چند برابر خودش جا بگیرد.
کتابهای مودب و منظم قبلی، از دست کتابهای جدید شلخته ،خسته و عصبانی شده بودند و زیر لب غر می زدند تا اینکه یکی از کتابها که از بقیه قدیمی تر بود، از کتابهای جدید پرسید: "ببخشید می تونم بپرسم شما قبلا کجا زندگی می کردید؟"
کتابهای شلخته نگاهی به هم کردند و گفتند :"لای اسباب بازی های ستاره خانم."
کتاب قدیمی گفت: "لای اسباب بازی ها ! اما کتاب باید توی کتابخانه باشد تا سالم و تمیز بماند. "
یکی از کتابهای شلخته گفت: "مگه نمی بینی بیشتر کاغذهای ما مچاله شده، جلدمون خراب شده، چند تا از کاغذهامون پاره شده...."
کتاب قدیمی با دلسوزی سرش را تکان داد و گفت" "حالا فهمیدم چرا انقدر همدیگر رو هل می دهید یا چرا نمی تونید سرجاتون بایستید. وقتی یک کتاب آسیب می بیینه شکلش زشت می شه و دیگه نمی تونه درست لای کتابها قرار بگیره."
کتابها وقتی این حرفها را شنیدند دلشان برای کتابهای تازه وارد سوخت و دیگر غر نزدند و ساکت شدند.
کتاب قدیمی دوباره گفت: "حالا خدا را شکر الان توی کتابخانه هستید و دیگر زیر دست و پا و لای اسباب بازیهای بچه ها نیستید. اینجا کم کم شکلتان هم زیبا می شود و کاغذهای مچاله شده تان صاف می شود. بعد خودتان می فهمید که چقدر زندگی در کتابخانه کیف دارد. تازه از همه مهمتر، اینجا بچه ها شما را بر می دارند و قصه های قشنگتان را می خوانند."
این حرفها انقدر روی کتابهای شلخته تاثیر گذاشته بود که می خواستند گریه کنند. آخر آرزوی هر کتابی این است که کسی آن را بخواند. هنوز حرفهای کتاب قدیمی تمام نشده بود که یکی از بچه ها سراغ کتابهای شلخته آمد و سه تا از کتابها را برداشت تا با دوستهایش بخواند.

منبع:tebyan.net




به سمت خدا قدمی بردار...



آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را ،

و دریایى غرق نمی کند "موسى" را ؛

کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد ،

تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش ؛

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !

مکر زلیخا زندانیش می کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند...

از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمی توانند ...

او که یگانه تکیه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبیرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمی بردار" ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی...

دعا



خداوند هیچکس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمیکند ،

(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده ؛ 
و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است .

(مومنان میگویند:"پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، مارا مؤاخذه مکن .
پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده ، 
آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی .
پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقدر مدار ؛
و آثار گناه را از ما بشوی ؛ 
ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده .
تو مولا و سرپرست مایی ،
پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان ."

"آیه ی 286 سوره ی بقره"